درخشش دختران طوبی، ثمره دورههای مسجد است
در فضای مسجد دور هم حلقه زدهاند و گرم صحبت هستند. با هیجان از فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و هنریشان میگویند، اما بازیگری را هیجانانگیزترین تجربه مشترکشان میدانند. برایشان هیچ تجربهای به اندازه ایستادن روی صحنه، نفسگیر و دوستداشتنی نیست.
دختران گروه «طوبی» در مسجد چهاردهمعصوم (ع) محله پورسینا که از سالهای کودکی یکدیگر را میشناسند، حالا دوسالی میشود که با همراهی مربیشان، سارا جوان، پا به دنیای تئاتر گذاشتهاند؛ دو سالی که برایشان شبیه هیچکدام از سالهای قبل نبوده است. روزی حتی تصورش را هم نمیکردند که جرئت و اعتمادبهنفس بازی روی صحنه را پیدا کنند، اما امروز نهتنها روی صحنه میایستند، بلکه در جشنوارههای مختلف مقام میآورند و از تجربهای حرف میزنند که مسیر زندگیشان را آرامآرام تغییر داده است.
از دورهمی ساده تا «دختران طوبی»
پیش از آنکه به تجربه تئاترشان برسیم، کنجکاوم که این گروه را بشناسم؛ اینکه اصلا چطور «دختران طوبی» شکل گرفت و چه شد که این همه سال کنار هم ماندند. ماجرا برمیگردد به سال۱۳۹۷؛ زمانی که اعضای پایگاه بسیج بانوان حضرت زینب (س) در مسجد چهاردهمعصوم (ع) تصمیم گرفتند دختران محله را دور هم جمع کنند، یک جمع دخترانه صمیمی تشکیل بدهند و برای رشدشان برنامه داشته باشند.
آنها به مدرسههای دخترانه محله پورسینا مثل مدرسه استقلال و شکوفههای انقلاب فراخوان دادند که قرار است در پایگاه بسیج مسجد، کلاسهای فرهنگی، دورهمیهای دخترانه و برنامههای متنوع برگزار شود.
دخترانی که حالا امروز کنار هم نشستهاند، اغلب از همان سالها وارد این جمع شدهاند و جزو قدیمیترها هستند؛ هرچند در این مسیر، عدهای گروه را ترک کردند و چند نفر هم بعدها به آن اضافه شدهاند. خیلی از بچهها ابتدا برای شرکت در کلاسهای تابستانه مثل رزین، گلدوزی، خیاطی یا کلاس ورزشی پا به این پایگاه گذاشتند، اما کمکم دوستیها شکل گرفت، رابطهها عمیقتر شد و این جمع ساده، به گروهی تبدیل شد که حالا اسم و هویت خودش را دارد.
ریشهای قوی در مسجد
خودشان میگویند اسم «دختران طوبی» اتفاقی انتخاب نشده است. با کمک مربیهای پایگاه، بعد از کلی جستوجو و همفکری به این نام رسیدهاند. یکی از بچهها توضیح میدهد: درخت طوبی، درخت بزرگی در بهشت است؛ شاخههای پربارش به خانه همه مؤمنها میرسد و خیرش به همه عالم. ما هم خواستیم در این پایگاه ریشه داشته باشیم، رشد کنیم و ببالیم و هرجا که رفتیم، ریشهمان را فراموش نکنیم.»
شروع مسیرشان با شرکت در کلاسهای متنوع تابستانه بود، اما کمکم دایره این جمع گستردهتر شد. دورهمیها شکل گرفت، اعتکافهای مسجدی به برنامهها اضافه شد و همین لحظههای مشترک بود که آنها را به هم نزدیکتر کرد؛ لحظههایی که کمک کرد همدیگر را بهتر بشناسند و به قول خودشان، یک جمع دخترانه و دوستانه واقعی بسازند.
بااینحال اعتکافهای چندروزهشان خشک و رسمی نبود. میان برنامههای معنوی، بازی و مسابقه هم داشتند؛ خنده، هیجان و تجربههایی که باعث میشد مسجد برایشان فقط یک مکان عبادی نباشد، بلکه جایی باشد برای رشد، رفاقت و خاطرهسازی.

عشق به ادبیات و تئاتر
جای خالی کلاس تئاتر، میان برنامهها و کلاسهای پایگاه بسیج مسجد چهاردهمعصوم (ع)، کمکم خودش را نشان داد. بچهها این خواسته را داشتند و مربیهای پایگاه هم بهدنبال کسی بودند که هم دلسوز باشد و قابل اعتماد و هم حرفهای در کار اجرا. جستوجوها آنها را به سارا جوان رساند؛ مربی تئاتر همین محله که پیش از این بارها با گروههای تئاتر دخترانه در مدارس کار کرده بود و تجربه اجراهای موفق و مقامآور را داشت.
علاقهام به صحنه و کارگردانی باعث شده بود که هیچ مانعی متوقفم نکند
سارا جوان متولد سال ۱۳۵۶ است و به گفته خودش، بهجز هنر وادبیات، علاقه دیگری در زندگی ندارد؛ «از دوره راهنمایی سرایش شعر را شروع کردم. در دوره دبیرستان هم رشته انسانی را انتخاب کردم و دانشم در این زمینه بیشتر شد و اشعار بیشتری سرودم. سال۱۴۰۰ کتاب شعری به نام ترانههای باران به چاپ رساندم که شامل اشعار نیمایی من میشود.».
اما بهجز شعر و ادبیات، شوق صحنه هم از کودکی با او بوده است؛ «دوران مدرسه، همیشه گروه تئاتر مدرسه را من دور هم جمع میکردم؛ کارگردانی و نویسندگی نمایشها هم با خودم بود.»
سارا دوره دبیرستان را در مدرسه فاطمیه شهرک شهیدرجایی گذراند، دورانی که به قول خودش، بذر علاقه به اجرا در دلش کاشته شد؛ «علاقهام به صحنه و کارگردانی باعث شدهبود که هیچ مانعی متوقفم نکند. دختران همسنوسال من محدودیتهای زیادی داشتند. من که در شاخه هنر و تئاتر فعالیت میکردم، این محدودیتها را بیشتر لمس میکردم.»
درخشیدن در «مزرعه مرموز»
سال ۱۳۹۹ پس از ازدواج این علاقه مدتی کمرنگ شد، اما با ورود دخترش به دوره دبیرستان دوباره اوج گرفت؛ «در مدرسه دخترم که در همین منطقه قرار دارد، گروه تئاتر نداشتند و تصمیم گرفتم خودم نویسندگی و کارگردانی اجراهایشان را بر عهده بگیرم.»
از آن سالها در مدارس مختلف محله فعالیت کرده و اجراهایش بارها دیده شده و جایزه گرفته است. سال۱۳۹۹، نمایش «مزرعه مرموز» که نویسندگی و کارگردانیاش را خودش برعهده داشت، با گروهی از دانشآموزان مدرسه بصیرت اجرا شد و مقام اول ناحیه را به دست آورد. بعد از آن، مدارس دیگر هم سراغش آمدند و پیشنهاد همکاری دادند. اما سارا جوان انتخابش را کرده بود و میخواست با بچههای همین منطقه کار کند.
دختران قدردان محله ما
داستان آشنایی سارا جوان با گروه «دختران طوبی» به دو سال پیش برمیگردد؛ زمانی که تصمیم گرفت مدرک کارگردانی تئاتر بگیرد و تنها به تجربههای شخصیاش اکتفا نکند. در همین مسیر ازطریق مسجد محله متوجه شد که دورههای آموزشی کارگردانی تئاتر در حوزه هنری خراسان، برگزار میشود؛ «خانم بینوا که مربی پایگاه حضرت زینب (س) بود و من را میشناخت، پیشنهاد کرد که مربی بچههای مسجد شوم و همزمان مدرک مربیگری تئاتر مدارس و مساجد را هم از حوزه هنری بگیرم. این دوره دوساله است و من تا پایان سال این مدرک را خواهم گرفت.»
سارا جوان چند دوره تست بازیگری برای بچهها برگزار کرد و همان جلسات اول، استعدادشان را تشخیص داد. ازهمانجا بود که گروه تئاتر دختران طوبی شکل گرفت. میگوید: دختران این محدوده استعداد زیادی دارند. من در مدارس مناطق به اصطلاح مرفه هم مربی بودهام، اما آنجا اغلب به چشم تفریح به این هنر نگاه میکنند و تمرکزشان روی درس و مدرسه است.
دختران اینجا قدر این آموزش و موقعیت را بیشتر میدانند و بیشتر تلاش میکنند. جدا از این، خانوادهها هنوز آنطورکه باید، به استعداد این بچهها بها نمیدهند و بیشتر به فکر تحصیل و ازدواج دختران هستند. این کلاسها فرصتی است برای بروز و پرورش استعداد بچهها.
فرصتهایی برای دیدهشدن
در این دو سال، آنها هفت اجرا را کنار هم روی صحنه بردهاند، نمایشنامههایی که تقریبا همهشان به قلم سارا جوان نوشتهشدهاند؛ میگوید: موضوع نمایشنامهها را از مشکلاتی که در اطرافمان وجود دارد، وام میگیرم؛ مثلا اجرای «مزرعه مرموز» نقد مشکلات اجتماعی مثل اعتیاد، طلاق و… است. اجرای «حکم لازم» هم درباره دامی است که شیطان برایمان پهن میکنند. درباره مسائل دیگر مثل جنگ دوازدهروزه هم اجرا داشتهایم و «آش نذری» و «نه غزه و نه لبنان» در همین رابطه بود.
مهمترین موفقیتشان، کسب مقام اول جشنواره فرهنگی هنری «لبخند خدا» در اردیبهشت ۱۴۰۳ با اجرای نمایش «قصه ناتمام» در سطح استان بوده است. چند ماه بعد، در پاییز۱۴۰۳، دوباره در دومین دوره همین جشنواره، مقام اول را در سطح استان به دست آوردند؛ جشنوارههایی که هردو به همت حوزه هنری استان خراسان برگزار شدهاند.
جدا از این افتخارات، بچههای گروه دختران طوبی بارها در مساجد و مجموعههای فرهنگی محله اجرا داشتهاند؛ اجراهایی که برای آنها فقط تمرین بازیگری نبوده، بلکه فرصتی بوده برای دیدهشدن، تجربهاندوختن و باورکردن تواناییهایشان روی صحنه.

بیشترین بازدهی، با کمترین امکانات
درکنار موفقیتهایی که کسب کردهاند، مشکلات و موانعی هم بر سر راهشان قرار داشته است که سارا جوان دربارهشان توضیح میدهد: ما همیشه سعی میکنیم با کمترین امکانات، بیشترین بازدهی را داشته باشیم. مثلا در اجرای مزرعه مرموز که شخصیتها حیوانات بودند، ما لباس مناسب نداشتیم و مجبور بودیم از هودیهای رنگارنگ خود بچهها استفاده کنیم.
جدا از آن ما در مسجد تمرین میکنیم و سن، نور و تجهیزات کافی نداریم. وقتی در فرهنگسراهای منطقه و سالنهای تئاتر اجرا داریم، بهدلیل وجود امکانات بیشتر، بچهها به وضوح اجرای بهتری را نمایش میدهند.
همکاری مسجد با ما
زهرا فدایی، متولد ۱۳۹۰
از کودکی پایم به این مسجد باز شد و در کلاسها شرکت میکردم. کمکم با بچهها دوست شدیم و گروهمان شکل گرفت و با تشکیل گروه تئاتر صمیمیتمان بیشتر هم شد. همه تمرینهای ما در پایگاه بسیج بانوان این مسجد انجام میشود و از لحاظ فضای تمرین مشکلی نداریم. برخلاف خیلی از اعضای هیئتامنا و اهالی مساجد دیگر، اعضای این مسجد همه با ما همکاری میکنند و خوشحالاند که مسجد فضای تمرین ما شدهاست.
اعتماد به نفسم بیشتر شد
یگانهزهرا منظمی، متولد ۱۳۹۰
از کلاس دوم دبستان عضو گروه دختران طوبی شدم. کمکم با بچهها دوستهای صمیمی شدیم، اما آن اوایل حتی در صحبت با بقیه هم مشکل داشتم و اعتمادبهنفس حرفزدن نداشتم. وقتی گروه تئاتر شکل گرفت، اصلا فکرش را نمیکردم روزی روی صحنه بروم. اول دستیار خانم جوان بودم، اما با اصرار ایشان وارد اجرا شدم و نقش گرفتم. این تجربه تأثیر فوقالعادهای روی اعتمادبهنفسم گذاشت؛ حتی رابطهام با بچهها خیلی بهتر شد.
دوستیهایی که روی صحنه شکل گرفت
الهام کرمپور، متولد ۱۳۸۹
من جزو اولین اعضای گروه طوبی هستم و حالا بهترین دوستانم همین بچههای گروهاند. هیچوقت یادم نمیرود پارسال چطور با کیک تولد غافلگیرم کردند. تشکیل گروه تئاتر، یکی از بهترین تجربههای مشترک ماست. من هم اول دستیار خانم جوان بودم، اما در اجرای «کلیددار کعبه» وقتی بازیگر اصلی نیامد، جایگزین شدم.
ما همیشه سعی میکنیم با کمترین امکانات، بیشترین بازدهی را داشته باشیم
موفقیتهایی را که تابهحال کسب کردهایم، مدیون خانم جوان و مسئولان پایگاه هستیم. همه هزینههای تجهیزات، لباسها و اجراهای ما ازطریق پایگاه تأمین میشود.
جدی شدن تئاتر در زندگیام
نفیسه امیری، متولد ۱۳۹۰
من هم اوایل اعتمادبهنفسم خیلی کم بود، اما بودن کنار بچهها و صمیمیشدن با آنها کمکم من را عوض کرد. بازی روی صحنه، بیشترین تأثیر را روی من گذاشت و باعث شد خودم را باور کنم. اجرای آخرمان، یعنی «حکم لازم» را از همه بیشتر دوست دارم؛ نمایشی که در آن، نقش یک ورزشکار را بازی میکنم و حسابی با نقشم ارتباط گرفتم. هدفم این است که این مسیر را ادامه بدهم و تئاتر را جدیتر دنبال کنم.

از فریمان تا مشهد، به عشق تئاتر
فاطمه ذوقی، متولد ۱۳۸۵
شرایط من با بقیه بچهها فرق میکند. چند روز در هفته از فریمان برای تمرین به مشهد میآیم. عاشق بازیگری هستم و زمانی که مشهد بودیم، در مدرسه با خانم جوان آشنا شدم. حالا هم که با خانواده به فریمان رفتهایم، ارتباطم را قطع نکردهام و به عشق بازیگری این مسیر را میآیم. تازه یک سال است که این گروه را میشناسم، اما با همه دخترها دوست شدهام. اوایل مربی میگفت باید حس بیشتری را در صورتم نشان دهم و بیشتر حس بگیرم و با تمرین زیاد پیشرفت کردم.
ارتباط گرفتن با روح دختر زخمی
نازنینزهرا عطایی، متولد ۱۳۹۱
من ازطریق دخترداییام با این گروه آشنا شدم. اول فقط برای کلاسهای تابستانی میآمدم، اما کمکم عضو گروه دختران طوبی شدم. اینجا با هم در مراسم اعتکاف شرکت میکنیم، اردو میرویم و کارهای فرهنگی انجام میدهیم. گروه تئاتر باعث شد ارتباطمان به هم نزدیکتر شود. در اجرای آخرمان من نقش روحِ یک دختر زخمی را داشتم و خیلی با این نقش ارتباط گرفتم. دلم میخواهد در این مسیر، کنار بچهها پیشرفت کنم و در اجراهای مهمتر با هم بدرخشیم.
مهمتر از دیدهشدن
رقیه آذرگون، متولد ۱۳۸۹
از همان ابتدا عضو گروه دختران طوبی بودهام و خاطرات شیرین بسیاری کنار هم ساختهایم. بعد هم برای تئاتر تست دادم و قبول شدم. اینکه در برنامههای محله اجرا داریم و خانوادهام من را روی صحنه میبینند و به من افتخار میکنند، برایم یک دنیا ارزش دارد. اما درنهایت صرفا دیدهشدن برای من مهم نیست. مثلا من در آخرین نمایشمان دستیار کارگردان بودم. برایم فرقی ندارد جلو صحنه باشم یا پشت آن؛ مهم این است که نتیجه کار خوب باشد و تماشاگر با اجرا ارتباط بگیرد.
خجالتم را کنار گذاشتم
فاطمه حیدری، متولد ۱۳۸۹
تازه حدود یک سال است که عضو گروه دختران طوبی و گروه تئاتر شدهام. اوایل خیلی خجالتی بودم و حتی فکرش را هم نمیکردم روزی روی صحنه بروم. اولین اجرایم نقش نوه پیرمرد مزرعهدار در نمایش «مزرعه مرموز» بود. آنقدر استرس داشتم که نتوانستم نقش را آنطورکه میخواستم اجرا کنم. اما بعدتر، با کمک مربی و همراهی بچهها، روی صحنه راحتتر شدم و حالا احساس میکنم خیلی پیشرفت کردهام. تمرینهایی که خانم جوان میداد، در این مسیر کمک بزرگی برای من بود.
کوچکترین عضو، با آرزوهای بزرگ
زینب بینوا، متولد ۱۳۹۵
من کوچکترین عضو این گروه هستم. هم نقالی کردهام و هم نقش بازی کردهام. در اجرای آخر، نقش دختر آشپز را داشتم. اولین اجرایم هم در نمایش «قصه ناتمام» بود که خیلیها از من تعریف کردند و همان باعث شد روحیه بگیرم. مربیام میگوید استعداد زیادی دارم و در حفظ دیالوگها و بیانشان خوب هستم. دلم میخواهد کنار بچهها پیشرفت کنم و یک روز بازیگر حرفهای شوم.
* این گزارش دوشنبه یکم دیماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۵۲ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.
